آلشلغتنامه دهخداآلش . [ ل ِ ] (اِ) نبع. بشجیر . نام درختی است جنگلی و چوب آن در نجاری بکار است و در قدیم از آن کمان کردندی .
الشلغتنامه دهخداالش . [ اَ ] (اِخ )نام شهری است در اندلس از اعمال تدمیر. مویز آن معروف است و نخلستانهایی خوب دارد. (از معجم البلدان ).
الشلغتنامه دهخداالش . [ اَ ل َ ] (اِ) درختی است با پوست صاف ، و چوب آن بسیار محکم و شاخه های آن قابل خم شدن است . چوب آنرا در ایران معمولاً چوب جنگلی مینامند. (از گیاه شناسی گل
الش ایدیلغتنامه دهخداالش ایدی . [ ] (اِخ ) یکی از سرداران چنگیز، فاتح جَند. رجوع به جهانگشای جوینی چ لیدن ج 1 ص 66 و 68 و 70 و 72 و فهرست تاریخ مغول تألیف عباس اقبال شود.
آلش دگشلغتنامه دهخداآلش دگش . [ ل ِ دَ گ ِ ] (ترکی ، اِمص مرکب ، از اتباع ) مبادله . معاوضه . || (اِ مرکب ) کن و واکن . شور واشور.
شلالغتنامه دهخداشلا. [ ش َ ] (ع اِ) اندام با گوشت . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || تن از هر چیزی . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). تن هر چیز. (از اقرب الموارد).
علی شروقیلغتنامه دهخداعلی شروقی . [ ع َ ی ِ ش ُ ] (اِخ ) ابن محمدعلی بن حیدربن شیخ خلیفه ٔ مجیراوی شروقی نجفی . وی در سال 1237 هَ . ق . در نجف متولد شد و نزد انصاری و سیدحسین کوهکمری