آلتلغتنامه دهخداآلت . [ ل َ ] (اِ) هر یک از قطعات چوب باریک تراشیده بدرازا با درز و شکاف که در در و پنجره و قاب سقف بکار برند چون فاصله ٔ میان دو صفحه یا دو لغت یا دو شیشه و چه
آلتفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. هر چیزی که بهوسیلۀ آن کاری انجام بدهند؛ ابزار؛ افزار.۲. قطعات تخته یا فلز که در سقف، پنجره یا در به کار میبرند.۳. (زیستشناسی) اندام؛ عضو بدن.۴. اندام تناس
نعوظ ماناpriapismواژههای مصوب فرهنگستانماندن آلت در حالت نعوظ به مدت طولانی بعد از انجام عمل جنسی یا بدون تحریک جنسی
گوشلغتنامه دهخداگوش . (اِ) آلت شنوائی . عضوی که بدان عمل شنیدن انجام گیرد. معروف است ، و به عربی اُذُن گویند. (برهان ). اذن و آلت شنیدن در انسان و دیگر حیوانات و جزء خارجی مجرا
ابزارفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. هرچه بهوسیلۀ آن کاری انجام شود؛ آلت.۲. نوار باریک برجسته یا گود زینتی حاشیۀ چیزهایی از قبیل گچبری، چوب، و مانند آن.۳. واسطه برای دستیابی به هدف.۴. دستگاه ی
implementدیکشنری انگلیسی به فارسیپیاده سازی، انجام، اجراء، ابزار، الت، افزار، اسباب، انجام دادن، اجراء کردن، ایفاء کردن