البیلغتنامه دهخداالبی . [ اِ ل ُ ] (اِخ ) جزیره ٔ کوچکی است در گینه ٔ اسپانیا که در خلیج گینه واقع است و 1200 تن سکنه دارد.
آلبی ینلغتنامه دهخداآلبی ین . [ یُن ْ ] (اِخ ) (از لاطینی ِ آلبوس ، سفید) نامی است که شعرابه انگلستان دهند به مناسبت به سپیدی زدن صخره های آن از دور یا به مناسبت آلبی ین پسر نبطون
بی آلتلغتنامه دهخدابی آلت . [ ل َ ] (ص مرکب ) بی سلاح . بی ساز جنگ . بی ساز و برگ : تاجیکان سبک مایه بی آلتند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 632).سلاحی و سازی ندارند چست ز بی آلتان جنگ نا
روضهلغتنامه دهخداروضه . [ رَ ض َ / ض ِ ] (ع اِ) نوحه سرایی بر مصائب اهل بیت رسول (ص ) به نثر. مأخوذ از روضةالشهداء تألیف ملاحسین واعظ کاشفی ،مقابل تعزیه که نوحه سرایی به نظم ا
شکنجلغتنامه دهخداشکنج . [ ش ِ ک َ ] (اِ) شکن . تاب . پیچ . (آنندراج ) (انجمن آرا). تاب . پیچ . (غیاث ). تاب بود. (فرهنگ خطی ). شکن باشد. (فرهنگ اوبهی ). مطلق چین . شکن . پیچ . ت
سیرلغتنامه دهخداسیر. [ ی َ ] (ع اِ) ج ِ سیرت .عادتها. خصلتها. (غیاث ) (فرهنگ رشیدی ) : ای نه جمشید و به صدر اندر جمشیدسیرای نه خورشید و به بزم اندر خورشیدفعال . فرخی .بی فضایل
دربایلغتنامه دهخدادربای . [ دَ ] (نف مرکب ، اِ مرکب ) دربا. دربایست . دروایست . ضروری و مایحتاج . (برهان ). محتاج الیه . لازم . از ضروریات . اندربای : از همه شاهان امروز که دانی
شمیملغتنامه دهخداشمیم . [ ش َ ] (ع اِ) بوی خوش . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). عطر. بوی خوش . بوی . بوی عطر. (یادداشت مؤلف ). بوی خوش آمیخته . (ناظم الاطباء) : بی ز