آلاوهلغتنامه دهخداآلاوه . [ وَ / وِ ] (اِ) دو پاره چوب که کودکان بدان بازی کنند یکی بلند نزدیک سه بدست و دیگری کوتاه چندِ قبضه ای ، و دو سر چوب کوتاه تیز باشد.
آلاوهلغتنامه دهخداآلاوه . [ وَ / وِ ] (اِ) آلاو. اَلَو : ز چشمان آنقدر اخگر ببارم که گیتی سربسر آلاوه گیرد. باباطاهر.|| دیگدان . جائی که در آن آتش روشن کنند. (برهان ).
آلاوهفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهشعلۀ آتش؛ زبانۀ آتش؛ الو: ◻︎ ز چشمان آنقدر اخگر ببارم / که گیتی سربهسر آلاوه گیرد (باباطاهر: لغتنامه: آلاوه).
علاوهفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. افزونی و مازاد از هرچیز؛ اضافه.۲. [قدیمی] اضافه شده؛ افزوده. علاوه کردن: (مصدر متعدی) افزودن؛ اضافه کردن.
غلام الابهریلغتنامه دهخداغلام الابهری . [ غ ُ مُل ْ اَ هََ ] (اِخ ) رجوع به ابوجعفربن محمدبن عبداﷲ الابهری شود.
باسکلغتنامه دهخداباسک . (اِخ ) ناحیه ای در اسپانیا که به اسپانیایی «پرونسیاواسکونگاداس » خوانده میشود. ناحیه ای است نظامی و سوق الجیشی که شامل حوزه ٔ آلاوه و گیپوز و کوا و بیسکا
احمدلغتنامه دهخدااحمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن ابراهیم بن محمد حلبی مکنی به ابوذر سبط العجمی و ملقب به موفق الدین متوفی به سال 884 هَ . ق . او راست :حاشیه ای بر شرح نفیسی و اوفی ا
ابن عقیللغتنامه دهخداابن عقیل . [ اِ ن ُ ع َ ] (اِخ ) ابومحمد بهاءالدین عبداﷲبن عبدالرحمن الهاشمی المصری . از مشاهیر ائمه ٔ نحو و قاضی القضاة مصر، از نسل عقیل بن ابی طالب . مولد او
اسدالدینلغتنامه دهخدااسدالدین . [ اَ س َ دُدْ دی ] (اِخ ) سلیمان بن داودبن موسک بن عمادالدین بن امیرالکبیر عزالدین الهذیابی [ کذا ] (امیر). مولد وی در حدود سال 600 هَ . ق . در قدس و
ابوالهذیللغتنامه دهخداابوالهذیل . [ اَ بُل ْ هَُ ذَ ] (اِخ ) محمدبن هذیل بن عبداﷲبن مکحول العبدی المعروف بالعلاّف المتکلم . ابن خلکان گوید: شیخ معتزله ٔ بصریین و از اکابر علماء اعتزا