آلاخون والاخونفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهآواره؛ بیخانمان؛ بیسروسامان؛ دربهدر. آلاخونوالاخون شدن: (مصدر لازم) بیخانمان و دربهدر شدن؛ بیسروسامان شدن.
آلاخون والاخون شدنلغتنامه دهخداآلاخون والاخون شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) در تداول خانگی ، از خانمان خود برافتادن . بی سروسامان گردیدن . دربدر شدن .
الاخون ولاخونلغتنامه دهخداالاخون ولاخون . [ اَ وَ ] (ص مرکب ) بی خانمان . بی سروسامان .- الاخون ولاخون شدن ؛ بی سروسامان شدن . بی خانمان شدن . رجوع به الاخون والاخون شود.
آلاخون والاخون شدنلغتنامه دهخداآلاخون والاخون شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) در تداول خانگی ، از خانمان خود برافتادن . بی سروسامان گردیدن . دربدر شدن .
الاخون ولاخونلغتنامه دهخداالاخون ولاخون . [ اَ وَ ] (ص مرکب ) بی خانمان . بی سروسامان .- الاخون ولاخون شدن ؛ بی سروسامان شدن . بی خانمان شدن . رجوع به الاخون والاخون شود.
آوارهفرهنگ مترادف و متضاد۱. آسمانجل، آلاخونوالاخون، بیخانمان، خانهبدوش، دربدر، سرگردان، ویلان ۲. پراکنده، پریشان، متفرق ۳. تبعید ۴. بیسامان، سرگردان، سرگشته