آلاتلغتنامه دهخداآلات . (ع اِ) ج ِ آلت . افزارها. ابزارها. ادوات .سازوبرگ . ساز. ساختگی ها. اسباب . سامان : سکندر بیامد بدشت نبردهمه خواسته سربسر گرد کردز تخت و ز خرگاه و پرده س
آلاتلغتنامه دهخداآلات . (ع اِ) ج ِ آلت . افزارها. ابزارها. ادوات .سازوبرگ . ساز. ساختگی ها. اسباب . سامان : سکندر بیامد بدشت نبردهمه خواسته سربسر گرد کردز تخت و ز خرگاه و پرده س
ابوالطیبلغتنامه دهخداابوالطیب .[ اَ بُطْ طَی ْ ی ِ ] (اِخ ) مصعبی . محمدبن حاتم از وزراء و شعرای سامانیان و صاحب دیوان رسالت و ممدوح رودکی است . ثعالبی گوید: کان فی جمیع ادوات المعا
عودلغتنامه دهخداعود. (ع اِ) چوب . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). چوب مطلق ، از هر درخت که باشد. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). ج ، عیدان ، أعواد (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (
زدنفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. چیزی را با فشار و به طور ناگهانی به جایی کوبیدن: تخم مرغ را زد به دیوار.۲. (مصدر لازم) وارد کردن فشار یا ضربه به چیزی: زد توی سر خودش.۳. [عامیانه، مجاز] نصب
نوالغتنامه دهخدانوا. [ ن َ ] (اِ) وسایل زندگی . آنچه زندگی رادرخور است . (سعید نفیسی ، تعلیقات تاریخ بیهقی ، از حاشیه ٔ برهان چ معین ). روزی . قوت . (جهانگیری ) (انجمن آرا) (بر