ادریالغتنامه دهخداادریا. [ ] (اِخ ) خلیجی است بین ایطالیا و ساحل دلماطیه (دالماسی ) (اعمال رسولان 27:27) و اکنون بخلیج فینیقیه معروف است و گمان میرود که در عصر حواریون این اسم بر
ادریالغتنامه دهخداادریا. [ اَ ] (اِخ ) یکی از قدیمترین شهرهای ایطالیا در ولایت رویگو از بندقیه واقع در کنار ترعه ٔ بیانکو بمسافت 30 میلی جنوب غربی ونیز، سکنه ٔ آن در حدود 13 هزار
ادریاتیکلغتنامه دهخداادریاتیک . [ اَ ] (اِخ ) (خلیج ...، دریای ...) آدریاتیک . خلیج طویلی است از بحرالروم (مدیترانه )، که ایطالیا، یوگوسلاوی و آلبانی را مشروب سازد و رود پو بدان ریز
دریای خزرلغتنامه دهخدادریای خزر. [ دَرْ ی ِ خ َ زَ ] (اِخ )بحر خزر. دریاچه ٔ خزر. دریای کاسپین . دریای گیلان . دریای گرگان . بحر باب الابواب . آق دریا. دریای خزروان . دریای خزران . د
بحرلغتنامه دهخدابحر. [ ب َ ] (ع اِ) مقابل بر (خشکی ). دریا. (ترجمان علامه ٔ جرجانی ). دریای شور. (منتهی الارب ). دریای محیط که شور است . (غیاث اللغات ). یم . صاحب آنندراج گوید:
آق گنبدلغتنامه دهخداآق گنبد. [ گُم ْ ب َ ] (اِخ ) نام محلی نزدیک شرف خانه ، بساحل دریاچه ٔ ارومیّه .
باتلاق (باطلاق)فرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ غیرآلی اق (باطلاق)، مرداب، تالاب، برکه، مانداب، لجنزار، ریگ روان، منجلاب، گِل آبگند، آب ایستاده، آب مرده، آب راکد، آب فاضلآب ◄ گنداب راهآب، دریاچ
اقیانوسیهلغتنامه دهخدااقیانوسیه . [ اُق ْ سی ی َ ] (اِخ ) یکی از قطعات پنجگانه ٔ دنیا و یکی از بزرگترین مجمعالجزایر اقیانوس کبیر بین آسیا از طرف مغرب و آمریکا از مشرق واقع شده و اغلب