عقولغتنامه دهخداعقو. [ ع َق ْوْ ] (ع مص ) کندن چاه را پس از جانبش به آب رسیدن ، یا از چپ و راست کندن چاه را به جهت آب . (از منتهی الارب ). کندن چاه را و از کنار آن به آب رسیدن
آقو کِ شُما بِشِگویش گنابادی یعنی دوستی که شما باشید ، بزرگواری که شما باشید ، گرانمایه ای که شما باشید ، این جمله معمولا وقتی کسی میخواهد چیزی برای کسی تعریف کند یا شرح دهد یا جواب کسی را
اقویلاسمونلغتنامه دهخدااقویلاسمون . [ اَقو ی ِ س َ ] (معرب ، اِ) روغن بلسان . (ناظم الاطباء) (آنندراج ). آنرا بعربی دهن البلسان خوانند. (برهان ).
تابوقالغتنامه دهخداتابوقا. (اِخ ) تایانک خان بن اینانج خان حاکم نایمان . از امرای مغول که بدست چنگیزخان مغلوب و کشته شد: چون چنگیزخان بر اونک خان ظفر یافته قوم قرایت را مطیع و منق