آفندیدنلغتنامه دهخداآفندیدن . [ ف َ دی دَ ] (مص ) اَفندیدن .جنگ کردن . جدال و عداوت و خصومت ورزیدن : در دل او آن نصیحت کار کردترک آفندیدن و پیکار کرد.لبیبی .
آفندیدنفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. جنگ کردن؛ پیکار کردن: ◻︎ در دل او آن نصیحت کار کرد / ترک آفندیدن و پیکار کرد (لبیبی: لغتنامه: آفندیدن).۲. دشمنی کردن؛ خصومت ورزیدن.
افندیدنلغتنامه دهخداافندیدن . [ اَ ف َ دی دَ ] (مص ) جنگ . خصومت . (مؤید) (انجمن آرای ناصری ). جنگ و خصومت کردن . (آنندراج ) (برهان ) (مجمعالفرس ). آفندیدن . رجوع به آفندیدن شود.
اژندیدنلغتنامه دهخدااژندیدن . [ اَ ژَ دی دَ ] (مص ) گل و ملاط میان دو خشت و جز آن گستردن ، پیوستن آن دو را. آژندیدن .
افتدیدنلغتنامه دهخداافتدیدن . [ اَ ت ِدَ ] (مص ) خصومت کردن . (شرفنامه ٔ منیری ) . در بعضی فرهنگها افتد جنگ و خصومت نوشته است اقول آن افند با نون خواهد بود. (مؤید).
افدیدنلغتنامه دهخداافدیدن . [ اَ دَ ] (مص ) شگفتی کردن و تعجب نمودن . (ناظم الاطباء). شگفتگی کردن و تعجب نمودن باشد.(مؤید الفضلاء). شگفتگی نمودن و تعجب کردن باشد. (آنندراج ). شگف
اژندیدنلغتنامه دهخدااژندیدن . [ اَ ژَ دی دَ ] (مص ) گل و ملاط میان دو خشت و جز آن گستردن ، پیوستن آن دو را. آژندیدن .
افتدیدنلغتنامه دهخداافتدیدن . [ اَ ت ِدَ ] (مص ) خصومت کردن . (شرفنامه ٔ منیری ) . در بعضی فرهنگها افتد جنگ و خصومت نوشته است اقول آن افند با نون خواهد بود. (مؤید).
افدیدنلغتنامه دهخداافدیدن . [ اَ دَ ] (مص ) شگفتی کردن و تعجب نمودن . (ناظم الاطباء). شگفتگی کردن و تعجب نمودن باشد.(مؤید الفضلاء). شگفتگی نمودن و تعجب کردن باشد. (آنندراج ). شگف
افرندیدنلغتنامه دهخداافرندیدن . [ اَ رَ دی دَ ] (مص ) آرایش کردن . زینت کنانیدن . (ناظم الاطباء). زیب دادن و آراستن . مرادف افرازیدن . (فرهنگ میرزا ابراهیم ). مصدر افرند است یعنی زی
اندیدنلغتنامه دهخدااندیدن . [ اَ دَ ] (مص ) تعجب کردن . (برهان قاطع) (غیاث اللغات ) (هفت قلزم ) (ناظم الاطباء). متعجب شدن . (ناظم الاطباء). || سخنی که از روی حیرت و تعجب گفته شود.