آفتاب ناکلغتنامه دهخداآفتاب ناک . (ص مرکب ) آفتاب گن . آفتاب گین . پرآفتاب . بسیارآفتاب .- آفتاب ناک شدن روز ؛ بی ابر شدن آن : شمس ؛ آفتاب ناک شدن روز. (صراح ).- روزی آفتاب ناک ؛ بی
آفتابگویش اصفهانی تکیه ای: oxtow / oftow طاری: oxdow طامه ای: oxdow طرقی: oxdow کشه ای: oxdow نطنزی: oftow
آفتاب گینلغتنامه دهخداآفتاب گین . (ص مرکب ) آفتاب گن . آفتاب ناک : شمس یومنا؛ آفتاب گین شد روز ما. (زمخشری ).- روزی آفتاب گین ؛ بی ابر. صحو.
اشماسلغتنامه دهخدااشماس . [ اِ ] (ع مص ) آفتاب ناک شدن روز. (منتهی الارب ) (آنندراج ). اشماس روز؛ پیدا بودن خورشید در آن . (از المنجد). به آفتاب شدن روز. (زوزنی ).
ناک دهلغتنامه دهخداناک ده . [ دِه ْ ] (نف مرکب ) آنکه ناک فروشد. آنکه مشک مغشوش دهد : مشک و پشکت یکی است تا تو همی ناک ده را ندانی از عطار. سنائی .کز برای نام داند مرد دنیا علم دی
ناکلغتنامه دهخداناک . (پسوند) پسوند اتصاف است ، پهلوی : ناک . این پسوند با الحاق به اسماء یا به بن کلمات فعلی ، تشکیل صفت میدهد. از این قبیل است : خشمناک ، ترسناک ، دردناک ، شر