آفتابگویش اصفهانی تکیه ای: oxtow / oftow طاری: oxdow طامه ای: oxdow طرقی: oxdow کشه ای: oxdow نطنزی: oftow
پرهودنلغتنامه دهخداپرهودن . [ پ َ دَ ] (مص ) برهودن . بیهودن . (لغت نامه ٔ اسدی ص 111). پیهودن . (لغت فرس اسدی ص 476). چنان باشد که گویند نزد سوختن رسید و جامه ای که نزدیک آتش رسد
برشتهلغتنامه دهخدابرشته . [ ب ِ رِ ت َ / ت ِ ] (ن مف ) نعت مفعولی است از برشتن . بریان . بریان کرده . (حاشیه ٔ منیری ). بریان کرده . (آنندراج ). برهود. نیک پخته و رطوبت آن گرفته
برهونلغتنامه دهخدابرهون . [ ب َ / ب ُ ](اِ) هر چیز میان خالی ، مانند هاله ٔ ماه و طوقی که بر گردن کنند و کمری که بر میان بندند و دایره ای که از پرگار کشند. (از برهان ). دایره باش
قَرَه قوروتگویش بختیاریقراقوروت، طرز تهیه:دوغ را براى تهیه کشک مىجوشانند و درون کیسهاى ضخیم مىریزند تا آبش برود. آنچه در کیسه مىماند «توف» نام دارد که آن را گلوله کرده، جلوى آفتاب
رنگ رولغتنامه دهخدارنگ رو. [ رَ رَ / رُو ] (نف مرکب ) آنچه رنگش برود. آنچه رنگش ثابت نیست . جامه یا پارچه ای که رنگ آن از آفتاب بشود. رنگ باز (در لهجه ٔ مردم خراسان ).