اغلیلغتنامه دهخدااغلی . [ اَ لا ] (ع ن تف )گرانبهاتر. بیش بهاتر. گرانتر. (فرهنگ فارسی معین ). ارجمندتر. پرارزتر. قیمتی تر. (یادداشت بخط مؤلف ).- امثال : اغلی فداءً من الاشعث ب
اقلیلغتنامه دهخدااقلی . [ اُ ] (ترکی ، اِ) از اُقُل ترکی بمعنی پسر + یاء نشانه ٔ اضافه : عمواقلی ، خال اقلی ، دایقلی ؛ پسرعمو، پسرخاله ، پسردایی . (یادداشت مؤلف ).
اغلیسونلغتنامه دهخدااغلیسون . [ اِ ] (اِ) قوس و قزح را گویند. (برهان ) (آنندراج ). قوس و قزح و آزفنداک . (ناظم الاطباء). بمعنی قوس و قزح نوشته اند. (انجمن آرای ناصری ). || آدینه .
اغلیفسلغتنامه دهخدااغلیفس . [ اِ ف ُ / ف َ ] (اِ) بیونانی دوسر است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). معرب از یونانی . در اصطلاح گیاه شناسی دوسر است . (از فرهنگ فارسی معین ).
اغلیقیلغتنامه دهخدااغلیقی . [ اَ / اِ ] (اِ) بلغت یونانی ترکیبی است که آن را بفارسی پخته جوش گویند و آن شرابی است که با اجزای چند جوشانیده اند و میفختج همان است . (برهان ). بیونان
اغلیلاءلغتنامه دهخدااغلیلاء. [ اِ ] (ع مص ) درهم پیچیدن و بلند گردیدن گیاه : اغلولی النبت . (منتهی الارب ). درهم پیچیدن کشت و بلند گردیدن آن . (ناظم الاطباء). درهم پیچیده شدن و بزر
اغلیسونلغتنامه دهخدااغلیسون . [ اِ ] (اِ) قوس و قزح را گویند. (برهان ) (آنندراج ). قوس و قزح و آزفنداک . (ناظم الاطباء). بمعنی قوس و قزح نوشته اند. (انجمن آرای ناصری ). || آدینه .
اغلیفسلغتنامه دهخدااغلیفس . [ اِ ف ُ / ف َ ] (اِ) بیونانی دوسر است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). معرب از یونانی . در اصطلاح گیاه شناسی دوسر است . (از فرهنگ فارسی معین ).
اغلیقیلغتنامه دهخدااغلیقی . [ اَ / اِ ] (اِ) بلغت یونانی ترکیبی است که آن را بفارسی پخته جوش گویند و آن شرابی است که با اجزای چند جوشانیده اند و میفختج همان است . (برهان ). بیونان