آس و پاسواژهنامه آزادفقیر آس وپاس در حقیقت آسمان پلاس بوده است. کلمه آس به معنی فلکواره-شیی مدور وزوجورانه که یکی زیر است ودیگری زبر وآن که زبر است میکوبد ومیگردد.آس بلندی گردگون-س
شُرتِمْبُگویش گنابادی در گویش گنابادی یعنی معتل ، آس و پاس ، بی پول و بیکار ، بی عرضه ، دست و پا چُلُفتی ، به کسی گویند که نمیتواند گلیمش را از آب بکشد.
احمدلغتنامه دهخدااحمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن ابی طاهر طیفور مروروذی مکنی به ابوالفضل . یاقوت گوید: او یکی از بلغاء شعراء و از روات صاحب فهم و مشارالیه درعلم است . و اوست مؤلف ت
ریحانلغتنامه دهخداریحان . [ رَ ] (ع اِ) شاهسپرم که سپرغم نیز گویند. (ناظم الاطباء). ریحان الملک هم گویند و در فارسی شاه سفرغم خوانند. (از اختیارات بدیعی ). سپرغم . (شرفنامه ٔ منی
حذفلغتنامه دهخداحذف . [ ح َ ] (ع مص ) بیفکندن . افکندن . (دهار) (دستوراللغة). انداختن . (از منتهی الارب ). انداختن و افکندن چیزی را. || حذف از ذنب فرس ؛ گرفتن موی از دم اسپ و ب