آسیهلغتنامه دهخداآسیه . [ ی َ ] (اِخ ) بنت مزاحم . نام زن فرعون که گویند موسی علیه السلام را از نیل برگرفت و نهان از شوی بپرورد : بازگفت او این سخن با آسیه گفت جان افشان بر او ا
آسیهلغتنامه دهخداآسیه . [ ی َ ] (ع ص ،اِ) تأنیث آسی . حزینه . زنی اندوهگین . || خاتنه . آلت ختنه کردن . || زن بجشک . (ربنجنی ). طبیبه . ج ، اَواسی ، آسیات . || ستون . (ربنجنی )
آسیهواژهنامه آزادنام همسر فرعون که به دین حضرت موسی ایمان آورد و توسط فرعون به چهارمیخ کشیده شد. آسیه بنت مزاحم یکی از چهار زن برگزیده در دین اسلام است. کلمه آسیه در لغت به معن
اسیه دمیانلغتنامه دهخدااسیه دمیان . [ ] (اِخ ) مؤلف مجمل التواریخ و القصص گوید (ص 70): «و حدیث شکارگاه و کنیزک و تیر انداختن [ بهرام ] بر آهو، آنک بر صورتها نگارند، چنان گویندکه در آ
آسیةالکبریلغتنامه دهخداآسیةالکبری . [ ی َ تُل ْ ک ُ را ] (اِخ ) یکی از سه قسم آبادانی شمال [ نزد رومیان ] . (از حدودالعالم ). آسیا.
ام آسیهلغتنامه دهخداام آسیه . [ اُم ْ م ُ ی َ ] (اِخ ) بنت حافظ ابی محمدبن ابی طالب احمدبن مرزوق باقداری . او راست کتاب مشیخةالشیخة. (از کشف الظنون ج 2).
اسیه دمیانلغتنامه دهخدااسیه دمیان . [ ] (اِخ ) مؤلف مجمل التواریخ و القصص گوید (ص 70): «و حدیث شکارگاه و کنیزک و تیر انداختن [ بهرام ] بر آهو، آنک بر صورتها نگارند، چنان گویندکه در آ
آسیةالکبریلغتنامه دهخداآسیةالکبری . [ ی َ تُل ْ ک ُ را ] (اِخ ) یکی از سه قسم آبادانی شمال [ نزد رومیان ] . (از حدودالعالم ). آسیا.
ام آسیهلغتنامه دهخداام آسیه . [ اُم ْ م ُ ی َ ] (اِخ ) بنت حافظ ابی محمدبن ابی طالب احمدبن مرزوق باقداری . او راست کتاب مشیخةالشیخة. (از کشف الظنون ج 2).