اساروپیلغتنامه دهخدااساروپی . [ اَ پ َ ] (اِخ ) یکی از قراء ساری رودپی از نواحی ساری . (سفرنامه ٔ مازندران و استراباد رابینو ص 121 بخش انگلیسی ).
اسارون شامیلغتنامه دهخدااسارون شامی . [ اَ ن ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نوعی از اسارون که در زبانهای غربی آنرااسارون اروپائی نامند.
اسارونلغتنامه دهخدااسارون . [ اَ ] (معرب ، اِ) نوعی دواست . (نزهة القلوب ). بیخ گیاهی است که غلاف تخم آن مانند غلاف بذرالنبج است و بعضی گویند بیخ سنبل رومی است ، اگر آنرا بکوبند و
ثفاللغتنامه دهخداثفال . [ ث َ ] (ع اِ) سنگ زیرین آسیا. || ابریق . || سفره ای که زیر دستاس باز افکنند. آسیاروب . ج ، أثفلة.
چراغ آسیالغتنامه دهخداچراغ آسیا. [ چ َ / چ ِ غ ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) چراغی که بر آسیای کلان مثل آسیای آب و خراس روشن کنند تا بروشنائی آن کاری که در آسیابانی باید کرد،خاطرخواه
خراسلغتنامه دهخداخراس . [ خ َ] (اِ مرکب ) آسیای بزرگی را گویند که آنرا با چارپاگردانند نه با آب . (از برهان قاطع) (از ناظم الاطباء). آسیای بزرگ که به خر وستورش گردانند. (از شرفن
آسیالغتنامه دهخداآسیا. (اِ) دستگاهی خرد کردن و آرد کردن حبوب یا گچ و آهک و مانند آن ، یا گرفتن روغن و شیره ٔ نبات و جز آن را. رحی . طاحونه . آس .آسیاو. این کلمه بر همه ٔ انواع ا