آسودهدیکشنری فارسی به انگلیسیcasual, comfortable, easy, leisure, sure, quiet, reposeful, restful, tranquil
آسودهفرهنگ مترادف و متضاد۱. آرام، راحت ۲. خاطرجمع، فارغ ۳. بیخیال، فارغالبال، فارغبال ۴. مرفه ۵. خلاص، سبکبار ۶. بیحرکت، ساکن ۷. آرمیده ۸. مرده ۹. مدفون
آسودهلغتنامه دهخداآسوده . [دَ / دِ ] (ن مف / نف ) فارغ . فراغ یافته : نباید که آسوده باشد سپاه نه آسوده از رنج تدبیر شاه . فردوسی .چو از جنگ این لشکر آسوده شدبلشکرگه شاه پرموده ش
دل آسودهلغتنامه دهخدادل آسوده . [ دِ دَ / دِ ] (ص مرکب ) آسوده دل . خاطرجمع. غیرمضطرب . مطمئن . فارغ البال : ملک را بود بر عدو دست چیرچو لشکر دل آسوده باشند و سیر. سعدی .- دل آسوده
مسلملغتنامه دهخدامسلم . [ م ُ ل ِ ] (ع ص ، اِ) کسی که متدین به دین اسلام باشد. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). مسلمان . (مهذب الاسماء) (دهار). آن که اسلام دا
کاشیلغتنامه دهخداکاشی . (اِخ ) (حاتم ...) شخصی بسیار بلندپرواز است . پناه بر خدا از شعر خواندن و شعر گوش دادن او. به هر حال طبعش خوب است و سخنان نوی دارد. این غزل از او است :شجر
غضنفرلغتنامه دهخداغضنفر. [ غ َ ض َ ف َ ] (اِخ ) کله جاری (مولانا...کله جاری ) . آذر در آتشکده آرد: اصل وی از قریه ٔ کلجار من قری دار المؤمنین است . اکثر اوقات در کاشان بوده . ای