اسناطلغتنامه دهخدااسناط. [ اَ ] (ع ص ، اِ) ج ِ سناط، بمعنی کوسه که او را ریش نباشد، یا مرد سبک ریش در رخسار، یا آنکه ریش بر زنخ او باشد نه بر عارض .
اسناتلغتنامه دهخدااسنات . [ ] (اِخ ) محبوبه ٔ نیت و او زوجه ٔ یوسف و دختر فوطی فارع کاهن آون بود، و آون قصبه ایست در مصر. (سفر پیدایش 41: 45 و 46: 20). (قاموس کتاب مقدس ).
اسناتلغتنامه دهخدااسنات . [ اِ ] (ع مص ) در قحطسالی شدن . (زوزنی ). در سال قحط درآمدن . اِستان . اجداب . در تنگ سال افتادن . به قحط افتادن : اَسنت القوم . (منتهی الارب ).
اصناتلغتنامه دهخدااصنات . [ اِ ] (ع مص ) استوار و محکم کردن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (ناظم الاطباء).
استانلغتنامه دهخدااستان . [ اِ ] (ع مص ) بسال قحط درآمدن . در سال قحط درآمدن . (منتهی الارب ). اِسنات . اِجداب .
هاونانفرهنگ انتشارات معین(وَ) (اِ.) یکی از هشت مقام روحانی دین زردشتی از این قرار: زئوتر، هاونن ، اتروخش ، فربرتر، آبرت ، آسناتر، رئثویشکر، سرئثوشاورز، زئونریا (زوت ) رئیس این پیشوایان
اجدابلغتنامه دهخدااجداب . [ اِ ] (ع مص ) بی بر شدن زمین . (تاج المصادر) (زوزنی ). خشک و بی نبات گردیدن (مکان ). (منتهی الارب ). || زمین را خشک و بی نبات یافتن . (منتهی الارب ). |