آسانیدیکشنری فارسی به انگلیسیconvenience, ease, easiness, facility, freedom, handiness, plainness, readiness, simplicity, simplification
آسانیلغتنامه دهخداآسانی . (حامص ) (از پهلوی آسانیه ، استراحت . آسایش . آشتی . صلح ) یُسر. سهولت . خواری . کسه . خلاف دشواری ، دشخواری ، سختی و صعوبت : ایزدتعالی ... مدت ملوک طوای
آسانیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تضاد در عمل (اختیار فردی) آسانی، راحتی، سهولت، روانی، سادگی تسهیل، آسان سازی، سادهسازی، کمک آسودگی، آسایش، خاطرجمعی، استراحت، تهییجناپذیری تساهل، آسان
آسانیفرهنگ انتشارات معین[ په . ] (حامص .) 1 - سهولت ، راحتی . 2 - آسایش . 3 - خواب . 4 - تنبلی . 5 - فراوانی نعمت ، رفاه .
عسانیلغتنامه دهخداعسانی . [ ع ُ ] (ص نسبی ) منسوب به عسان ، که آن بطنی است از صدف ، و از آنها است دحین و ربیعة دو فرزند عسان که هر کدام از آنها به «عسانی » ملقب شده اند. (از اللب
آسانیچواژهنامه آزادنام منطقه ییلاقی وبلندترین قله از کوههای بخش طغرالجرد شهرستان کوهبنان استان کرمان معادن ذغالسنگ هشونی منطقه پابدانا تابع شرکت ذغالسنگ کرمان در اعماق کوه اسانیچ
اسانیدفرهنگ انتشارات معین( اَ ) [ ع . ] (اِ.)1 - جِ اسناد. 2 - در علم نحو عبارتست از ایتاع و نسبت تامه بین دو کلمه ، مانند نسبت خبر به مبتداء.