آزادکردلغتنامه دهخداآزادکرد. [ ک َ ] (ن مف مرکب ) آزادکرده . آزادشده . عتیق . معتق . محرّر. مولی : همه گفتند ما فرمان توکنیم و بنده و آزادکرد تو باشیم . (تاریخ سیستان ).من آزاد آزا
آزادکردفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهآزادکرده؛ آزادشده: ◻︎ من آزاد آزادکردان اویم / که بندهست چون من هزاران هزارش (ناصرخسرو: ۳۳۷).
سلمدیکشنری عربی به فارسیازادکردن , نجات دادن , تحويل دادن , ايراد کردن(نطق وغيره) , رستگار کردن , مقصرين را پس دادن , مجرمين مقيم کشور بيگانه را به کشور اصليشان تسليم کردن
اعینلغتنامه دهخدااعین . [ اَ ی َ ] (اِخ ) وی آزادکرده ٔ سعدبن وقاص و از رجال حجاج بن یوسف بود. او حمام خوبی ساخت که آنرا حمام اعین گفتندی و بدین جهت شهرت یافت . (از قاموس الاعلا
افلحلغتنامه دهخداافلح . [ اَ ل َ ] (اِخ ) آزادکرده ٔ فخر کائنات (پیمبر ص ) و یکی از صحابه ٔ او است . برخی گویند آزادکرده ٔ ام سلمه است . وی از روات است که روایاتی از او نقل شده
قاریلغتنامه دهخداقاری . (اِخ ) شیبةبن نصاح قاری آزادکرده ٔ ام ّسلمه بوده و از ابن مسیب و قسم بن محمد روایت کند. وی در مدینه به شغل قضاء اشتغال داشته و محمدبن اسحاق و ابن الموال