آزادکار1freelance1واژههای مصوب فرهنگستانویژگی فردی که بدون تعهد به سازمانی خاص فعالیت حرفهای خود را برای سازمانهای مختلف انجام میدهد
آزادکار2freelancer, freelance2, self-employed person, independent worker, freelance workerواژههای مصوب فرهنگستانفردی که بدون تعهد به سازمانی خاص فعالیت حرفهای خود را برای سازمانهای مختلف انجام میدهد و بسته به نیاز و موضوع و ویژگی طرحها، کارفرمای خود را تغییر میدهد
آزادکاریfreelance3, freelancingواژههای مصوب فرهنگستاننوعی اشتغال که در آن فرد بدون تعهد به سازمانی خاص فعالیت حرفهای خود را برای سازمانهای مختلف انجام میدهد و بسته به نیاز و موضوع و ویژگی طرحها، کارفرمای خود ر
موردکارgig workerواژههای مصوب فرهنگستانکسی که بهعنوان پیمانکار مستقل یا آزادکار در بخش خدمات مشاغل موقت کار میکند
سلمدیکشنری عربی به فارسیازادکردن , نجات دادن , تحويل دادن , ايراد کردن(نطق وغيره) , رستگار کردن , مقصرين را پس دادن , مجرمين مقيم کشور بيگانه را به کشور اصليشان تسليم کردن
آزادکردلغتنامه دهخداآزادکرد. [ ک َ ] (ن مف مرکب ) آزادکرده . آزادشده . عتیق . معتق . محرّر. مولی : همه گفتند ما فرمان توکنیم و بنده و آزادکرد تو باشیم . (تاریخ سیستان ).من آزاد آزا