ارکلغتنامه دهخداارک . [ اَ رَک ک ] (ع ص ) مرد ناکس و سست رای . || آنکه بر اهل خود غیرت ندارد. (منتهی الأرب ). بی حمیّت . || آنکه اهل او مهابت وی نکنند. (منتهی الأرب ). رُکاک
ارکلغتنامه دهخداارک . [ ] (اِخ ) شهری خرد است به تغزغز بنزدیکی رود خولندغون و اندر وی میوه های بسیار است مگر انگور و او را هفت ده است و گویند از ارک و نواحی وی بیست هزار مرد بی
آرَکalveolus, alveolar cavity, odontobothrion tooth socket, dental alveolusواژههای مصوب فرهنگستانحفرهای استخوانی که ریشۀ دندان در آن قرار گرفته است
حصندیکشنری عربی به فارسیارک , دژ , قلعه نظامي , سنگر , برج وبارو , حصار , قلعه , سنگربندي کردن , تقويت کردن , قوي