آرنلغتنامه دهخداآرن . [ رُ ] (یونانی ، اِ) گیاهی است که آن را لوف گویند. قسم بزرگ آن لوف الکبیر و شجرةالتنین و آرن مطلق ، و قسم کوچک آن لوف الصغیر و خبزالقرود و آذان الفیل و پی
آرنلغتنامه دهخداآرن .[ رَ ] (اِ) بندگاه میان ساعد و بازو از برون سوی یعنی جانب وحشی . آرنج . وارن . رونکک . مرفق : زمانی دست کرده جفت رخسارزمانی جفت زانوکرده آرن .آغاجی .
آرنفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده= آرنج: ◻︎ زمانی دست کرده جفت رخسار / زمانی جفت زانو کرده آرن (آغاجی: شاعران بیدیوان: ۱۹۵ حاشیه).
عرنلغتنامه دهخداعرن . [ ع ُ رُ ] (ع اِ) ج ِ عَرین . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به عرین شود. || ج ِ عرینة. (ناظم الاطباء). رجوع به عرینة شود.
ارنلغتنامه دهخداارن . [ اَ رَ ] (ع مص ) شادمان شدن . شادی . نشاط. نشاطی شدن . (زوزنی ). نشاط و خرمی کردن . (آنندراج ). نشاطمند و خرم شدن . اِران . اَرین .
ارن تسلغتنامه دهخداارن تس . [ اُ رُ ت ِ ] (اِخ ) نام کوه الوند بیونانی که در اوستایی ائورونت باشد. (ایران باستان ص 178).
ارن تاسلغتنامه دهخداارن تاس . [ اُ رُ ] (اِخ ) (رود...) نام رودی در سوریّه که آنتیگون شهری در کنار آن بنا کرد و نام آنرا آنتی گونیا نهاد. (ایران باستان ص 2049). ارن تس .
ارن تاسلغتنامه دهخداارن تاس . [ اُ رُ ](اِخ ) یکی از افراد خاندان هخامنشی و یکی از بهترین سرداران ایران بزمان اردشیر دوم هخامنشی . وی در جنگ کوروش صغیر با اردشیر دوم شرکت کرد ولی خ
ارن تباتلغتنامه دهخداارن تبات . [ اُ رُ ت ُ ] (اِخ ) مؤسس خاندان پادشاهان پُنت (بنطس ). (ایران باستان ص 2148). و رجوع به ارن توبات شود.
ارن تسلغتنامه دهخداارن تس . [ اُ رُ ت ِ ] (اِخ ) (رود و وادی ...) رجوع به ارن تاس و ایران باستان ص 2061 و 2064 و 2096 و 2110 و 2112 و 2335 و 2342 شود.
ارن تسلغتنامه دهخداارن تس . [ اُ رُ ت ِ ] (اِخ ) نام کوه الوند بیونانی که در اوستایی ائورونت باشد. (ایران باستان ص 178).