ارمهلغتنامه دهخداارمه . [ اُ م َ ] (اِخ ) مخفف ارمیا. (غیاث ) (آنندراج ). و او را با خضر یکی دانسته اند (!). (غیاث ). رجوع به ارمیا شود.
آرمه داریواژهنامه آزادآرْمِه داری در فرهنگ عامۀ شهر شیراز به مراسمی گفته می شود که طی آن خوراک ها و غذاهایی که زن باردار به آن ها ویار دارد، در ماه هفتم بارداری برای او فرستاده می شو
ارمهانلغتنامه دهخداارمهان .[ اَ م َ ] (معرب ، اِ مرکب ) ظاهراً صورتی از نرم آهن ، و یؤخذ علی الحدّادین الاّ یضربوا سکیناً و لامقراضاً... من ارمهان فأنّه لاینتفع به . (معالم القر
ارمهزازلغتنامه دهخداارمهزاز. [ اِ م ِ ] (ع مص ) دادن چیزی : هو لایَرْمَهِزﱡ بشی ٔ؛ او نمیدهد چیزی را. (منتهی الارب ).
بتون آرمهفرهنگ انتشارات معین( ~. مِ) (اِمر.) بتون مسلح ، بتونی که در آن میله های آهنی گذارند تا استواری و مقاومت آن بیشتر گردد.
بتون آرمهفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهبتونی که در آن میلههای آهنی قرار میدهند تا استحکام و مقاومت آن بیشتر شود.
آرمه داریواژهنامه آزادآرْمِه داری در فرهنگ عامۀ شهر شیراز به مراسمی گفته می شود که طی آن خوراک ها و غذاهایی که زن باردار به آن ها ویار دارد، در ماه هفتم بارداری برای او فرستاده می شو
ارمهانلغتنامه دهخداارمهان .[ اَ م َ ] (معرب ، اِ مرکب ) ظاهراً صورتی از نرم آهن ، و یؤخذ علی الحدّادین الاّ یضربوا سکیناً و لامقراضاً... من ارمهان فأنّه لاینتفع به . (معالم القر
ارمهزازلغتنامه دهخداارمهزاز. [ اِ م ِ ] (ع مص ) دادن چیزی : هو لایَرْمَهِزﱡ بشی ٔ؛ او نمیدهد چیزی را. (منتهی الارب ).