آرمانفرهنگ مترادف و متضاد۱. ایده، ایدهآل، شعار، مرام، هدف ۲. نصبالعین ۳. آرزو، امید ۴. اندوه، حسرت، غم
آرمانلغتنامه دهخداآرمان . (اِخ ) نامی از نامهای مردان : چو کردوی شاپور و چون اندیان سپهدار ارمینیه وْ آرمان نشستند با شاه ایران برازبزرگان فرزانه ٔ رزم ساز.فردوسی .
ارمانلغتنامه دهخداارمان . [ اَ ] (اِ) آرزو. (جهانگیری ) (برهان ). اَمَل . || حسرت . (جهانگیری ) (برهان ) (اوبهی ): ارمان حسرت خوردن بود. (صحاح الفرس ). || امید. رَجاء : نه امّید
ارمانلغتنامه دهخداارمان . [ اَ ] (اِ) نوعی از دارو باشد که بوی آن ببوی قرفه ماند و بیخ دندان را سخت کند. (برهان ). و رجوع به ارمال و ارماک و ارمالک شود.