ارزملغتنامه دهخداارزم . [ اَ زَ ] (اِخ ) موضعی است در دودانگه ٔ هزارجریب . (سفرنامه ٔ مازندران و استرآباد رابینو ص 122).
عرزملغتنامه دهخداعرزم . [ ع َ زَ ] (اِخ ) نام گورستان و مقبره ای است به کوفه و گفته اند نام محلی است به کوفه معروف به جبانة عرزم . بلاذری گوید: بطنی است از نهد، و گویند مردی است
عرزملغتنامه دهخداعرزم . [ ع َ زَ ] (ع ص ) سخت . چیزی گرد سخت . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ). || (اِخ ) علم است و منه جبانة عرزم ،منزلی در کوفه که فرودآمد در آن عب
پیکارفرهنگ مترادف و متضادآرزم، پرخاش، جدال، جنگ، رزم، ستیز، کارزار، گیرودار، محاربه، مخاصمه، مواقعه، نبرد، هنگامه ≠ صلح، آرامش
جدالفرهنگ مترادف و متضادآرزم، بحث، پرخاشجویی، پیکار، جر، جنگ، حرب، خصومت، رزم، زدوخورد، ستیز، ستیزه، عناد، کشمکش، گیرودار، مجادله، مخاصمه، مرافعه، مشاجره، معرکه، مقاتله، منازعه، مناقشه
جنگفرهنگ مترادف و متضادآرزم، آشوب، پرخاش، پیکار، تنازع، جدال، حرب، خصومت، رزم، ستیزه، غزا، غزوه، کارزار، کشمکش، مبارزه، مجادله، محاربه، مشاجره، مصاف، معرکه، مقاتله، منازعه، مواقعه، نا
حربفرهنگ مترادف و متضادآرزم، جدال، جنگ، دعوا، رزم، ستیزه، کارزار، محاربه، مواقعه، نبرد ≠ آشتی، سازش، صلح، مصالحه