اربیکاکلغتنامه دهخدااربیکاک . [ اِ ] (ع مص ) اربیکاک رای ؛ شوریده رای و خرد شدن . شوریده شدن عقل . (منتهی الارب ). || اربیکاک از امری ؛ بازایستادن از کاری .
اربیاتلغتنامه دهخدااربیات . [اُ بی یا ] (ع اِ) ج ِ اُربیة، بمعنی بیغوله ٔ ران .- فتق الاربیات ؛ فتق بیغوله ٔ ران . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).
اربیانلغتنامه دهخدااربیان . [ اِ ] (ع اِ) حیوانیست بحری . (مفاتیح ). نوعی ماهی است که بهندی جهینکا خوانند. ملخ دریائی . (بحر الجواهر). ملخ آبی و آنرا بهندی جهینکه خوانند. (منتهی ا