ارداویرافلغتنامه دهخداارداویراف . [ اَ ] (اِخ ) (ویراف مقدس ) نام یکی از موبدان که به عقیده ٔ پارسیان صاحب معراج بوده و ارداویرافنامه معراج نامه ٔ اوست . برخی از مستشرقین مانند بارتِ
ارداویراف نامهلغتنامه دهخداارداویراف نامه . [ اَ م َ ] (اِخ ) نام کتابی بزبان پهلوی که در آن شرح معراج ارداویراف دستور مندرجست . نام این کتاب بپهلوی اَردای ویراف نامَک است . کتاب مزبور مج
ریهانیدنلغتنامه دهخداریهانیدن . [ دَ ] (مص ) ویران کردن . خراب نمودن . ویرانه ساختن . (ناظم الاطباء). ویران کردن . (برهان ) (آنندراج ) (از انجمن آرا).
ری شهرلغتنامه دهخداری شهر. [ رَ ش َ ] (اِخ ) نام ویرانه ٔ شهری است که در استان فارس ایران و درهشت هزارگزی بندر بوشهر قرار دارد. (از قاموس الاعلام ترکی ج 3). نام شهری به خوزستان .
ریهانیدهلغتنامه دهخداریهانیده . [ دَ / دِ ] (ن مف ) خراب کرده . ویران ساخته . (آنندراج ) (برهان ). ویران کرده . (انجمن آرا).
بیرانلغتنامه دهخدابیران . (ص ، اِ) ویران که نقیض آباد باشد. (از برهان ). بیرام . بیرانه . (از غیاث ). ویران . (رشیدی ). ویران . ویرانه . (انجمن آرا) : (زحل دلالت دارد بر)... راهه
روالغتنامه دهخداروا. [ رَ ] (نف ) جایز. (برهان قاطع) (آنندراج ) (انجمن آرا) (ناظم الاطباء) (فرهنگ نظام ). سزاوار. (ناظم الاطباء) : به باز کریزی بمانم همی اگر کبک بگریزد از من ر