آرایش نظاممند، آرایش سامانمندsystematic arrangementواژههای مصوب فرهنگستاننوعی کلانساختار که در آن مدخلهای اصطلاحی براساس شبکة مفهومی اصطلاحات مرتب میشوند نیز: ترتیب نظاممند، ترتیب سامانمند systematic order
ارایشدیکشنری فارسی به عربیتجمع , تزيين , تشکيل , تينة , ثقل , ثوب , حلية , زينة , ضمادة , طلب , مرحاض
آرایشدیکشنری فارسی به انگلیسیadornment, arrangement, array, decoration, disposal, disposition, embellishment, formation, scheme, toilet, toilette, trim
آرایشفرهنگ مترادف و متضاد۱. بزک، توالت ۲. حلیه، زیب، زینت، زیور ۳. آذین، تزیین ۴. پیرایه، چهرهآرایی، گریم ≠ پیرایش
همبندی 1interlocking 2واژههای مصوب فرهنگستانآرایش علائم یا دستگاههای علائمی بهنحویکه عملکرد آنها وابستگی سامانمندی به یکدیگر داشته باشد
پیشلایهforeset bed/ fore-set bed, foresetواژههای مصوب فرهنگستانهریک از واحدهای مایل درون لایهبندی چلیپایی که آرایشی سامانمند دارند