آذرمهرلغتنامه دهخداآذرمهر. [ ذَ م ِ ] (اِخ ) نام آتشکده ٔ نخستین از هفت آتشکده ٔ بزرگ ایرانیان . (از جهانگیری ). و ظاهراً اصل آن آذر برزین مهر است : شب سوم باز چنین دید که آذرفرنب
اذرمةلغتنامه دهخدااذرمة. [ اَ رَ م َ ] (اِخ ) از دیار ربیعه ، قریه ایست قدیم و آنرا حسن بن عمربن الخطاب التغلبی از صاحب وی بستد و قصری آنجا بکرد و آنرا استوار ساخت . احمدبن الطیب
آذرمهلغتنامه دهخداآذرمه . [ ذَ م َه ْ ] (اِ مرکب ) آذرماه : وآن پرّ نگارینْش بر او بازنبندندتا آذرمه بگذرد و آید آذار. منوچهری .دست آذرمه از کمان هواتیرها زد چو ناوک دلدوز.ازرقی
آذرچهرفرهنگ نام‌ها(تلفظ: āzar čehr) آن که رویی سرخ چون آتش دارد و (به مجاز) دارنده ی رویی سرخ و سفید , زیبارو .
هفت آذرلغتنامه دهخداهفت آذر.[ هََ ذَ ] (اِخ ) هفت آتشکده ٔ معروف ایران قدیم : آذرمهر، آذرنوش ، آذربهرام ، آذرآیین ، آذرخرین ، آذربرزین ، آذرزردشت . (یادداشت مؤلف ). رجوع به رساله
برزین مهرلغتنامه دهخدابرزین مهر. [ ب َ / ب ُ م ِ ] (اِخ ) آذرمهربرزین . آذربرزین مهر. رجوع به آذربرزین مهر شود.
نوشآذرفرهنگ نام‌ها(تلفظ: nuš āzar) (= آذرنوش) نام آتشکده‌ی دوم از هفت آتشکده پارسیان ، (آذرمهر بُرزین یا آذربُرز بُرزین) .
اصفهبدلغتنامه دهخدااصفهبد. [ اِ ف َ ب َ / ب ُ ] (اِخ ) خورشید، نواده ٔ فرخان اسپهبد. از ملوک طبرستان بود. پدر وی آذرمهر پس از اسپهبد فرخان 12 سال سلطنت کرد. خواندمیر آرد: چون بمقت
گاوبارهلغتنامه دهخداگاوباره . [ رَ / رِ ] (اِخ ) نام جیل بن جیلان شاه است و وجه تسمیه به گاوباره از این جهت است که دو سر گاو گیلی در پیش کرد، پیاده به طبرستان آمد و نایب اکاسره آن