قتلدیکشنری عربی به فارسیادم کشي , قتل , کشتن , بقتل رساندن , ذبح کردن , ضايع کردن , توفيق ناگهاني , کشنده () دلربا , کشتار , ادمکشي
کشیلغتنامه دهخداکشی . [ ک ُ ] (حامص ) عمل کشتن . حاصل مصدر از کشتن است ولی همواره بصورت ترکیبی بکار می رود. (یادداشت مؤلف ).- آدم کشی ؛ قتل نفس . کشتن انسان .- || خونریزی . ج