آخشلغتنامه دهخداآخش . [ خ َ ] (اِ) قیمت . بها. ارز. ارزش . صاحب معیار جمالی کلمه را بمد الف و فتح خا ضبط کرده ، و بیتی نیز برای دعوی خود ساخته است و ظاهراً این درست نیست و اَخْ
اخشلغتنامه دهخدااخش . [ اَ ] (اِ) ارز. (اوبهی ). ارزش . (برهان ). ارج . بها. (برهان ). قیمت . (اوبهی ). نرخ . ثمن : خود نماید همیشه مهر فروغ خود فزاید همیشه گوهر اخش . عنصری (ا
اخشفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهبها؛ ارزش؛ قیمت: ◻︎ خود فزاید همیشه مهر فروغ / خود نماید همیشه گوهر اخش (عنصری: ۳۳۷).
اخش ویرشلغتنامه دهخدااخش ویرش . [ اَ خ َ رُ ] (اِخ ) ابن دارا و هو خسرو الاول . (آثارالباقیه ). اخش ورش بن کیرش بن جاماسپ . (طبری ). اخشیروش بن داریوش . (ابوالفرج بن العبری ). خشیار
اخشیدلغتنامه دهخدااخشید. [ اِ ] (اِ) (بلغت فرغانه ) پادشاه پادشاهان . سلطان السلاطین . شاهنشاه . سیوطی در تاریخ الخلفاء گوید: اخشید بمعنی ملک الملوک است . (تاج العروس ). یافعی گو
اخشیدلغتنامه دهخدااخشید. [ اِ ] (اِخ ) (آل ...) رجوع به آل اخشید و طبقات سلاطین اسلام تألیف لین پول ص 58 و 59 شود.
اخش ویرشلغتنامه دهخدااخش ویرش . [ اَ خ َ رُ ] (اِخ ) ابن دارا و هو خسرو الاول . (آثارالباقیه ). اخش ورش بن کیرش بن جاماسپ . (طبری ). اخشیروش بن داریوش . (ابوالفرج بن العبری ). خشیار
اخشیدلغتنامه دهخدااخشید. [ اِ ] (اِ) (بلغت فرغانه ) پادشاه پادشاهان . سلطان السلاطین . شاهنشاه . سیوطی در تاریخ الخلفاء گوید: اخشید بمعنی ملک الملوک است . (تاج العروس ). یافعی گو