آخرالامرلغتنامه دهخداآخرالامر. [ خ ِ رَل ْ / رُل ْ اَ ] (ع ق مرکب ) عاقبت . در پایان کار. الحاصل : آخرالامر گل کوزه گران خواهی شدحالیا فکر سبو کن که پر از باده کنی .حافظ.
فرجامفرهنگ مترادف و متضادآخر، آخرالامر، اختتام، انتها، انجام، پایان، پسین، خاتمه، ختم، سرانجام، عاقبتالامر، عاقبت، غایت، نهایت، واپسین ≠ آغاز، ابتدا، اول، بدایت، شروع
نهایتاًفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نظم تاً، آخرالامر، آخر دست، آخرسر، آخر▲، آخرسری، بالمآل، عاقبتالامر، النهایه بالاخره، آخر، سرانجام، عاقبت، درپایان، درآخر، آخرش اواخر
سالکلغتنامه دهخداسالک . [ ل ِ ] (اِخ ) مدتی در عراق وفارس بود آخرالامر بهندوستان رفته و هم در آنجا سفر آخرت در پیش گرفت این شعر از او بنظر رسید ثبت شد:جواب نامه ٔ من غیر ناامیدی