آجینلغتنامه دهخداآجین . (ن مف ) آجیده . آژده . آزده : ز شاخ گوزنان رمه در رمه زمین بیشه ای گشت آجین همه . فردوسی .- تیرآجین ؛ بتیر بسیار زده شده .- شمعآجین کردن ؛ عقوبتی که تن
آجینفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. = آجیدن۲. آجیدهشده با (در ترکیب با کلمۀ دیگر): تیرآجین، شمعآجین.
اژینلغتنامه دهخدااژین .[ اِ ] (اِخ ) جزیره ای بیونان در خلیجی بهمین نام ، بین پِلُوپُونز و آتیک ، دارای 95000 تن سکنه که متجاوز از 5000 تن آنان در شهری بهمین نام سکنی دارند. این
عجینلغتنامه دهخداعجین . [ ع َ ] (ع مص ) سرشتن و خمیرکردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). آمیختن : آبش همه از کوثر و از چشمه ٔ حیوان خاکش همه از عنبر و کافور عجین است . منوچهری .جان
تاراچندلغتنامه دهخداتاراچند. [ ] (اِخ ) برادرزاده ٔ راجه اندردون معاصر عادلشاه : ... در این اثنا راجه اندردون در اجین بی سامانگی پادشاه دیده بغی ورزید عادلشاه به امرایانی (کذا) که
حبشیلغتنامه دهخداحبشی . [ ح َ ب َ ] (اِخ ) دهی ازدهستان افشار اول بخش اسدآباد شهرستان همدان 24هزارگزی باختر اسدآباد، هفت هزارگزی باختر آجین . کوهستانی ، سردسیر. سکنه 377 تن ، کر
النجهلغتنامه دهخداالنجه . [ اَ ل َ ج ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان افشار بخش اسدآباد شهرستان همدان در 17 هزارگزی جنوب باختری قصبه ٔ اسدآباد و 2 هزارگزی باختر راه فرعی اسدآباد به آ
چنارشیخلغتنامه دهخداچنارشیخ . [ چ ِ ش َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان افشار اول بخش اسدآباد شهرستان همدان که در 14 هزارگزی باختر اسدآباد و 4 هزارگزی شمال راه فرعی اسدآباد به آجین واقع
خاک ریزلغتنامه دهخداخاک ریز. (اِخ ) دهی است از دهستان افشار بخش اسدآباد شهرستان همدان . واقع در 3 هزارگزی باختر قصبه ٔ اسدآباد و کنار راه فرعی اسدآباد به آجین . ناحیه ای است جلگه ا