آجودانفرهنگ انتشارات معین[ فر. ] (اِ.) 1 - افسری که در خدمت افسر عالی رتبه باشد. 2 - (عا.) آژان ، مأمور پلیس .
کمککنندهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تضاد در عمل (اختیار فردی) دستیار، کمککار، آجودان، آسیستان، معاون، امدادگر، معین، مددکار اجتماعی، مشاور همپیمان، اعوان، اعوانوانصار، یاران ویاریگران،
مساعددیکشنری عربی به فارسیيار , کمک , مساعد , ياور , اجودان , معين , فرعي , کمکي , معاون , دستيار , بردست , ترقي دهنده , هم دست , ستوان , ناوبان , نايب , وکيل , رسدبان