آتش درخواستیon-call fire, on-callواژههای مصوب فرهنگستانآتش طرحریزیشدهای که با درخواست یگانهای پشتیبانیشونده بر روی هدفهای معین اجرا میشود
آتشدیکشنری فارسی به ترکی1) ateş 2) hararet, sıcaklık, ısı 3) ateş edin" emrini vermek 4) fitne, karışıklık
دست زدنلغتنامه دهخدادست زدن . [ دَ زَ دَ ] (مص مرکب ) کشیدن دست بر. لمس کردن . دست سودن . توجؤ : آن حکیم خارچین استاد بوددست می زد جابجا می آزمود. مولوی .ولیک دست نیارم زدن در آن
پیدا کردنلغتنامه دهخداپیدا کردن . [ پ َ / پ ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) اظهار کردن . نمایاندن . عرض . عرض کردن . افصاح . آشکار کردن . ظاهر ساختن . واضح کردن . روشن کردن . هویدا کردن . صَدع
اینتلغتنامه دهخدااینت . [ ن ْت ْ / ن َ ] (ضمیر + ضمیر) تو را این ، چنان که گویند:اینت میرسد؛ یعنی تو را این میرسد. (برهان ) (هفت قلزم ). این تو را. (آنندراج ) (انجمن آرا) : چشمت
خواهشلغتنامه دهخداخواهش . [ خوا / خا هَِ ] (اِمص )درخواست . استدعا. عرض داشت . تقاضا. (ناظم الاطباء). التماس . طلب . تمنی . (یادداشت بخط مؤلف ) : ز خویشان فرستادصد نزد من بدین خ
ابوعبدالرحمنلغتنامه دهخداابوعبدالرحمن . [ اَ ع َ دِرْ رَ ما ] (اِخ ) عبداﷲبن المبارک بن الواضح الحنظلی بالولاء المروزی .مولد او چنانکه ابن جوزی در صفةالصفوة آورده است در118 یا 119هَ . ق