آتشیلغتنامه دهخداآتشی . [ ت َ ] (اِ) نام قسمی گل و شاید سوری : بر گلبنان گنبد اخضر نهاد اوگلهای گونه گونه ز خیری و آتشی . ؟ (از مقامات حمیدی ).|| (ص نسبی ) برنگ آتش . منسوب به آ
آتشیفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. به رنگ آتش؛ سرخ تیره.۲. [عامیانه، مجاز] بسیارخشمگین؛ تند.۳. [مجاز] سوزان.۴. (اسم) (زیستشناسی) = گُل گل سرخ۵. پختهشده با آتش: سیبزمینی آتشی.۶. [قدیمی] نوع
اتشیلغتنامه دهخدااتشی . [ اَت ِ ] (اِ) خارپشت کلان تیرانداز. سیخول . قُنفُذ. و امروز در نواحی طهران تشی گویند.
عطشیلغتنامه دهخداعطشی . [ ع َ شا ] (ع ص ) مؤنث عَطشان . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). عطشانة. زن تشنه . ج ، عِطاش . (اقرب الموارد).
عطشیلغتنامه دهخداعطشی . [ ع َ طَ ] (اِخ ) احمدبن عبیداﷲبن محمدبن حمزه ٔ عطشی بغدادی ، مکنی به ابوبکر. محدث بود و از ابوسعید اعرابی و دیگران روایت کرده است . و ابوالحسن محمدبن اح