آتش گونلغتنامه دهخداآتش گون . [ ت َ ] (ص مرکب ) ارغوانی . ارجوانی . احمر. قانی : ساقیا یک جرعه ای زآن آب آتش گون که من در میان پختگان عشق او خامم هنوز.حافظ.
اشگونهلغتنامه دهخدااشگونه . [ اُ ن َ / ن ِ ] (ص مرکب ) بازگونه . واژگونه که در عربی معکوس و مقلوب گویند. (شعوری ج 1 ص 149). واژگونه . اصل باشگونه و کلمه ٔ فوق مصحف باشد. آشگونه .
جلوههای آتشگونfire effectsواژههای مصوب فرهنگستانجلوههای ویژۀ نشاندهندۀ شعلههای آتش که به شیوههای مختلف، همزمان با فیلمبرداری یا بعد از آن، ایجاد شود
ارغوانیلغتنامه دهخداارغوانی . [ اَ غ َ ] (ص نسبی ، اِ) منسوب به ارغوان . || گل سرخ . (آنندراج ). || برنگ ارغوان . سرخ . (مؤید الفضلاء) (آنندراج ).ارجوانی . فرفیری . فرفوری . فرفور
هنوزلغتنامه دهخداهنوز.[ هََ ] (ق ) تاکنون و تا حال . (برهان ) : دلم پرآتش کردی و قد و قامت کوزفرازنامد هنگام مردمیت هنوز؟ آغاجی .هنوز از لبت شیر بوید همی دلت ناز و شادی بجوید هم
آبفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. (شیمی) مادهای مایع، بیطعم، بیبو، و مرکب از اکسیژن و هیدروژن با فرمول شیمیایی H۲O که در طبیعت به مقدار زیاد موجود است و سه ربع روی زمین را فراگرفته. در صد