ابدیکشنری عربی به فارسیبابا , باباجان , اقاجان , پدر , والد , موسس , موجد , بوجود اوردن , پدري کردن , پدرشاه , رءيس خانواده , ريش سفيد قوم , ايلخاني , شيخ , بزرگ خاندان , پدرسالا ر
آبلغتنامه دهخداآب . (اِ) (اوستائی آپ ap، سانسکریت آپ َ apa، پارسی باستانی آپی api، پهلوی آپ ap) مایعی شفاف بی مَزه و بوی که حیوان از آن آشامد و نبات بدان تازگی و تری گیرد. و آ
گندابلغتنامه دهخداگنداب . [ گ َ ] (اِ مرکب ) آب گندیده و بدبوی . (آنندراج ). آب ایستاده ٔ گندیده و بدبوی . (ناظم الاطباء). آبی که جل وزغ گرفته باشد. (شعوری ج 2 ص 292). آب راکد :
گندآبفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. آب گندیده؛ آب ایستاده و بدبو.۲. جایی که آبهای بدبو و کثیف جمع شود.
گندیدهلغتنامه دهخداگندیده . [ گ َ دی دَ / دِ ] (ن مف ) گنده . بدبو. متعفن . مسنون . فَرْغَند. بوناک . بویناک : دیگر روز روی او آماس کرد و آب گندیده از گوش و بینی او جاری شد. (قصص