آب گرفتنفرهنگ انتشارات معین(گِ رِ تَ) 1 - (مص م .) عصاره گرفتن ، استخراج شیرة میوه . 2 - (مص ل .) به آبرو و اعتبار رسیدن .
گرفتنلغتنامه دهخداگرفتن . [ گ ِ رِ ت َ ](مص ) از ریشه ٔ پارسی باستان گرب اگاربایام (اتخاذکردن ، گرفتن )، ریشه ٔ اوستایی گراب ژریونایتی ، پهلوی گرفتن ، هندی باستان گرابه ، کردی گر
ارناقلغتنامه دهخداارناق .[ اِ ] (ع مص ) جنبانیدن علم را از بهر حمله کردن . || ارناق ماء؛ تیره کردن آب . (تاج المصادر بیهقی ). || ارناق قوم بمکان ؛ اقامت کردن آنان بیک جای . || ار
دلولغتنامه دهخدادلو. [ دَل ْوْ ] (ع اِ) آوند آب کش . (منتهی الارب ). آنچه بدان آب کشند، مؤنث است اما گاهی بصورت مذکر نیز بکار رود. (از اقرب الموارد). ظرفی که بدان آب از چاه کش
دریالغتنامه دهخدادریا. [ دَرْ ] (اِ) معروف است و به عربی بحر خوانند. (برهان ) (از آنندراج ). آب بسیار که محوطه ٔ وسیعی را فراگیرد و به اقیانوس راه دارد مجموع آبهای نمکی که جزء ا
غورهلغتنامه دهخداغوره . [ رَ / رِ ] (اِ) انگور نارسیده که مزه ٔ ترش دارد. (از غیاث اللغات ) (آنندراج ) . حِصرِم . (فرهنگ اسدی ) (مهذب الاسماء). حصرم و انگور نارسیده ٔ ترش . (نسخ