آب و رنگلغتنامه دهخداآب و رنگ . [ ب ُ رَ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) سپیدی و سرخی در چهره ورونق و جلا: خوش آب و رنگ . بد آب و رنگ : حواصل چون بود در آب چون رنگ همان رونق در او از آب و ا
آب و رنگفرهنگ انتشارات معین(بُ رَ) 1 - (اِمر.) پرده ای که با آب و رنگ نقاشی شده باشد. 2 - (ص مر.) (کن .) شادابی چهره .
آب ورنگفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. سپیدی و سرخی چهره.۲. [مجاز] رونق و جلا.۳. (هنر) رنگهای آمیخته با آب که در نقاشی بر روی کاغذ یا پارچه به کار میبرند.
آب و رنگیلغتنامه دهخداآب و رنگی . [ ب ُ رَ ] (ص نسبی ) در اصطلاح نقاشان ، نقشی بالوان . مقابل سیاه قلم .
بی آب و رنگلغتنامه دهخدابی آب و رنگ . [ ب ُ رَ ] (ص مرکب ) هیچ خوبی ندارد. (آنندراج ).خالی از لطافت و زیبایی و نیکویی . (ناظم الاطباء).
آب و رنگیلغتنامه دهخداآب و رنگی . [ ب ُ رَ ] (ص نسبی ) در اصطلاح نقاشان ، نقشی بالوان . مقابل سیاه قلم .
بی آب و رنگلغتنامه دهخدابی آب و رنگ . [ ب ُ رَ ] (ص مرکب ) هیچ خوبی ندارد. (آنندراج ).خالی از لطافت و زیبایی و نیکویی . (ناظم الاطباء).
آپامهواژهنامه آزادخوش آب و رنگ. || نامی پارسی است که بر دختران می نهند. دختران نامداری که «آپامه» نام داشتند: دختر اردشیر دوم هخامنشی؛ دختر سپیتامن، یکی از سرداران ایرانی، که همس