11783 مدخل
embroidery, expression
تکلف، پیرایه. پر آب و تاب= مفصل.
شرح و تفصیل. با آب و تاب=مفصل.
تفصیل
بزک، جلا، رونق، ساختوپرداخت، طولوتفصیل
embroider, spin
embellishment
ballandırmak
عظيم , مزخرف
detailed, glowingly
آب و تاب دادن در بیان موضوعی
آب و تاب دادن در صحبت
آب و تاب دادن در صحبت – مبالغه کردن
آب و تاب،شأن و تجمل ،رونق زندگی