وزن تخلیهپذیرdischargeable weightواژههای مصوب فرهنگستانوزن موادی ازقبیل سوخت و روغن و آب و آذوقة ذخیرة همراه خدمة عادی که ممکن است برای انجام عملیات ایمن از هواگرد خارج و تخلیه شود
شهرداریلغتنامه دهخداشهرداری . [ ش َ ] (حامص مرکب ) عمل و شغل شهردار. (فرهنگ فارسی معین ). || (اِ مرکب ) اداره ای است که در هر شهر برای احداث و پاکیزه نگاه داشتن خیابانها، پارکهای ع
چشمه علی دامغانلغتنامه دهخداچشمه علی دامغان . [ چ َ م َ ع َ ] (اِخ ) مؤلف مرآت البلدان نویسد: «چشمه ای است در چهارفرسخی شهر دامغان که آبش از سمت شمال شهر بسمت جنوب جاری است وبا آبهای دیگر
پطرالغتنامه دهخداپطرا. [ پ ِ ] (اِخ ) نام شهری در عربستان قدیم که امروز بنام وادی موسی معروف است و در میان بحر احمر و بحرالمیت واقع بود و متوالیاًادومیان و نبطیان و در عصر استیل
ظرفیت حملdeadweight, deadweight all told, deadweight cargo capacity, deadweight capacity, deadweight tonnage, total deadweight, deadweight carrying capacity, net capacity, useful capacity, cargo carrying capacityواژههای مصوب فرهنگستانظرفیت کلی کشتی برای حمل محموله، اعم از بار و مسافر و آذوقه و آب شیرین و سوخت و خدمه و تجهیزات کشتی، تا جایی که خط شاهین آن در حد مجاز قرار گیرد