بالوایهفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده= پرستو: ◻︎ آب و آتش بههم نیامیزد / بالوایه ز خاک بگریزد (عنصری: ۳۶۶).
چارآخشیجلغتنامه دهخداچارآخشیج . (اِ مرکب ) چارعنصر (آب و باد و خاک و آتش ). اربع عناصر است و آخشیج بمعنی یک عنصر آید. (آنندراج ). عناصر اربعه . (ناظم الاطباء).
خشجانلغتنامه دهخداخشجان . [ خ َ ] (اِ) چارعنصر که آب و خاک و باد و آتش باشد . (برهان قاطع) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ) : چهار آلت فراهم بسته بنای مهندس دل کزو معمور می گردد در و
سوسن و سیرلغتنامه دهخداسوسن و سیر. [ سو س َ ن ُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) کنایه از عدم سازگاری و موافقت باشد مطلقاً همچون آب و آتش . (برهان ) (آنندراج ).
اشک بارانفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهاشکبار؛ اشکریز: ◻︎ در میان آب و آتش هم چنان سرگرم توست / این دل زار نزار اشک بارانم چو شمع (حافظ: ۵۹۴).