آبانبارگویش اصفهانی تکیه ای: ovembâr طاری: ovambâr طامه ای: ovambâr طرقی: ovambâr کشه ای: âbembâr نطنزی: ovombâr
اعنبلغتنامه دهخدااعنب . [ اَن َ ] (ع ص ) کلان بینی . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). آنکه بینی بزرگ دارد. (از اقرب الموارد).
ابوعنبهلغتنامه دهخداابوعنبه . [ اَ ع ِ ن َ ب َ ] (اِخ ) الخولانی . صحابی است و به دو قبله نماز کرده است و نام او عماره است و شرحبیل بن مسلم از او روایت کرده است و بعضی صحبت او را ا
عنبلغتنامه دهخداعنب . [ ع ِ ن َ ] (ع اِ) میوه ٔ تاک که تازه است و چون خشک شود آن را زبیب (مویز) گویند. (از اقرب الموارد). انگور که میوه ٔ معروف است . (غیاث اللغات ) (آنندراج )
خربزه ٔ هندولغتنامه دهخداخربزه ٔ هندو. [ خ َب ُ زَ / زِ ی ِ هَِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) هندوانه . شامی . (یادداشت بخط مؤلف ) : غرغره کردن چون آب عنب الثعلب ... و کشکاب و آب خربزه ٔ ه
پوشلغتنامه دهخداپوش . (اِ) پوش دربندی . شیافی است متخلخل و سبک که از کوفته ٔ برگ درختی کنند و این درخت برگش ببرگ حنا ماند و تخمش مدور و از شاهدانه کوچکتر و مایل بزردی باشد و از
تشنگیلغتنامه دهخداتشنگی . [ ت َ ش َ ] (اِ) علتی است (در کودکان ) که زنان او را تشنگی گویند و آن آماسی باشد گرم که اندر غشاء مغز پدید آید و نشان این علت آن است که جایگاه مغز فرونش
خرتولغتنامه دهخداخرتو. [ خ َ ] (اِ) ظاهراً نام گیاهی است و مؤلف لغت نامه آنرا شکل غلط «خربق » تشخیص داده اند. در ذخیره ٔ خوارزمشاهی بچند جا این کلمه آمده است ولی در فرهنگهای دی