ابدیکشنری عربی به فارسیبابا , باباجان , اقاجان , پدر , والد , موسس , موجد , بوجود اوردن , پدري کردن , پدرشاه , رءيس خانواده , ريش سفيد قوم , ايلخاني , شيخ , بزرگ خاندان , پدرسالا ر
آبلغتنامه دهخداآب . (اِ) (اوستائی آپ ap، سانسکریت آپ َ apa، پارسی باستانی آپی api، پهلوی آپ ap) مایعی شفاف بی مَزه و بوی که حیوان از آن آشامد و نبات بدان تازگی و تری گیرد. و آ
قشلاق شیرازیلغتنامه دهخداقشلاق شیرازی . [ ق ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان حومه ٔ شهرستان ملایر واقع در 15 هزارگزی شمال ملایر. انتهای راه اتومبیل رو قشلاق سالارآباد به ملایر. موقع جغرافیایی آ
مانی شیرازیلغتنامه دهخدامانی شیرازی . [ ی ِ ] (اِخ ) از شاعران معاصر سام میرزای صفوی بود و در زمان شاه اسماعیل صفوی در سپاهیگری به مقام بلندی رسید. در نقاشی نیز دست داشت . درگورستان سر
شکوه شیرازیلغتنامه دهخداشکوه شیرازی . [ ش ُ هَِ ] (اِخ ) میرزا عبدالحمید پسر علی محمدخان از اهل فیروزآباد فارس و از گویندگان قرن سیزده هجری بود. وی به بیشتر نقاط ایران از جمله آذربایجا
شیرازیلغتنامه دهخداشیرازی . (اِخ ) دهی است از بخش کهکیلویه ٔ شهرستان بهبهان . سکنه ٔ آن 180 تن . آب آن از چشمه . صنایع دستی آنجا قالیچه و گلیم و جاجیم بافی . ساکنان از طایفه ٔ چرا
شیرازیلغتنامه دهخداشیرازی . (اِخ ) دهی است از بخش مرکزی شهرستان کرمانشاه . سکنه ٔ آن 270 تن . آب آن ازرودخانه ٔ قره سو. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5).