ابدیکشنری عربی به فارسیبابا , باباجان , اقاجان , پدر , والد , موسس , موجد , بوجود اوردن , پدري کردن , پدرشاه , رءيس خانواده , ريش سفيد قوم , ايلخاني , شيخ , بزرگ خاندان , پدرسالا ر
آبلغتنامه دهخداآب . (اِ) (اوستائی آپ ap، سانسکریت آپ َ apa، پارسی باستانی آپی api، پهلوی آپ ap) مایعی شفاف بی مَزه و بوی که حیوان از آن آشامد و نبات بدان تازگی و تری گیرد. و آ
لیموی آبلغتنامه دهخدالیموی آب . [ ی ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نوعی لیموترش و لیموی آب شیراز در عطر و پرآبی منحصر است . و رجوع به لیمو شود.
بخشگاهلغتنامه دهخدابخشگاه . [ ب َ ] (اِ مرکب ) مَقْسَم . قسمت گاه . بخششگاه . (یادداشت مؤلف ): ...بخشگاه آب شیراز آنجاست . (حدود العالم ). و رجوع به بخششگاه شود.
شرابلغتنامه دهخداشراب . [ ش َ ] (ع اِ) آشامیدنی از مایعات که جویدن در آن نباشد، حلال باشد یا حرام . ج ، اشربة. آشامیدنی . نوشیدنی . آب . مقابل طعام . (یادداشت مؤلف ). هر شی ٔ ر
قوام آبادلغتنامه دهخداقوام آباد. [ ق َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کمین بخش زرقان شهرستان شیراز.آب آن از رودخانه ٔ سیوند. محصول آن غلات و چغندر. شغل اهالی زراعت و صنایع دستی زنان آنجا
رکنیلغتنامه دهخدارکنی . [ رُ ] (اِخ ) در مقام نسبت به رکن آباد شیراز گفته شود. رکن آباد شیراز را نیز گویند. (برهان ) (لغت محلی شوشتر).- آب رکنی ؛ آب رکن آباد. (ناظم الاطباء) :