ابوشقیرلغتنامه دهخداابوشقیر. [ اَ ؟ ] (اِخ ) او راست : کتاب المسائل المنثوره فی القرآن . (ابن الندیم ).
ابوقرصافهلغتنامه دهخداابوقرصافه . [ اَ ق ِ ف َ ] (اِخ ) جندرةبن خیشنةبن نفیر الکنانی . صحابی است . و مسکن وی بفلسطین یا ارض تهامه بوده است .
ابوشقیقلغتنامه دهخداابوشقیق . [ اَ ش َ ] (اِخ ) عبداﷲ السلولی . محدّث است و موسی بن ابی عائشه از او روایت کند.
تر شدن سخنلغتنامه دهخداتر شدن سخن . [ ت َ ش ُ دَ ن ِ س ُ خ َ ] (مص مرکب ) رَطْب اللسان شدن . شیرین و شیوا شدن سخن : آب شوق از چشم سعدی می رود بر دست و خطلاجرم چون شعر می آید سخن تر می
چشمفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی یده، بیننده، بصر، عین کاسۀ چشم، تخم چشم، قرنیه، مردمک، عنبیه، عدسی، سفیدی چشم، زجاجیه، رتینا، شبکیه، عصب بینایی، مشیمیه، غده اشک، ابرو قدرت دید،
خجسته لقالغتنامه دهخداخجسته لقا. [ خ ُ ج َ ت َ / ت ِ ل ِ ] (ص مرکب ) خجسته طلعت . خجسته رو. آن که طلعتش خجسته است . آنکه لقایش خجسته است : مهرگانش خجسته باد چنان کو خجسته پی و خجسته
آبلغتنامه دهخداآب . (اِ) (اوستائی آپ ap، سانسکریت آپ َ apa، پارسی باستانی آپی api، پهلوی آپ ap) مایعی شفاف بی مَزه و بوی که حیوان از آن آشامد و نبات بدان تازگی و تری گیرد. و آ
شوقلغتنامه دهخداشوق . [ ش َ ] (ع اِمص ) آزمندی نفس و میل خاطر.ج ، اشواق . (منتهی الارب ). آرزومندی . (المصادر زوزنی )(مهذب الاسماء). آرزومندی . بویه . (از یادداشت مؤلف ). خواس