ابدیکشنری عربی به فارسیبابا , باباجان , اقاجان , پدر , والد , موسس , موجد , بوجود اوردن , پدري کردن , پدرشاه , رءيس خانواده , ريش سفيد قوم , ايلخاني , شيخ , بزرگ خاندان , پدرسالا ر
آبلغتنامه دهخداآب . (اِ) (اوستائی آپ ap، سانسکریت آپ َ apa، پارسی باستانی آپی api، پهلوی آپ ap) مایعی شفاف بی مَزه و بوی که حیوان از آن آشامد و نبات بدان تازگی و تری گیرد. و آ
عباسیلغتنامه دهخداعباسی . [ ع َب ْ با ] (اِخ ) نام یکی از دهستان های چهارگانه بخش بستان آباد شهرستان تبریز است ، این دهستان در جنوب خاوری بخش واقع و دارای آب و هوای نسبتاً سرد و
زنجبیللغتنامه دهخدازنجبیل . [ زَ ج َ ] (ع اِ) می . (منتهی الارب ) (آنندراج ). می . شراب . (ناظم الاطباء). خمر. (اقرب الموارد). || بیخ نباتی است که بفارسی آنوجه و به هندی سونتهه نا
لولیانلغتنامه دهخدالولیان . (اِ) ج ِ لولی . رجوع به لولی شود : خبر شکست او (یعنی زکی خان ) که به وکیل الدوله رسید، فرقه ٔ لولیان و جماعت الواط به استقبال زکیخان فرستاد. (تاریخ زند