آب سالمsafe waterواژههای مصوب فرهنگستانآب عاری از مواد سمی و باکتریها و مواد شیمیایی که آشامیدن آن برای سلامتی مضر نباشد، هرچند دارای طعم و بو و رنگ و برخی مواد معدنی باشد
ابدیکشنری عربی به فارسیبابا , باباجان , اقاجان , پدر , والد , موسس , موجد , بوجود اوردن , پدري کردن , پدرشاه , رءيس خانواده , ريش سفيد قوم , ايلخاني , شيخ , بزرگ خاندان , پدرسالا ر
آبلغتنامه دهخداآب . (اِ) (اوستائی آپ ap، سانسکریت آپ َ apa، پارسی باستانی آپی api، پهلوی آپ ap) مایعی شفاف بی مَزه و بوی که حیوان از آن آشامد و نبات بدان تازگی و تری گیرد. و آ
سالملغتنامه دهخداسالم . [ ل ِ ] (ع ص ) بی گزند و درست . (منتهی الارب ). درست . درواخ . (فرهنگ اسدی نخجوانی ). بی عیب . صحیح . بی علت . (ناظم الاطباء). || نزد پزشکان سالم بمعنی ص
اصفهانلغتنامه دهخدااصفهان . [ اِ ف َ ] (اِخ ) نام شهر بدین صورتها آمده است : انزان . گابیان . گابیه . جی . اسپاهان . سپاهان . اسپهان . صفاهان . اسفاهان . اصفاهان . اسبهان . اسفهان
گاورودلغتنامه دهخداگاورود. (اِخ ) نام یکی از دهستانهای بخش کامیاران ، همچنین نام روخانه ای است که در این دهستان جاری است . این دهستان در شمال باختری واقع، محدود است از طرف شمال به
ساریجالولغتنامه دهخداساریجالو. (اِخ ) دهی است ازدهستان نازلو بخش حومه ٔ شهرستان ارومیه ، واقع در 18 هزارگزی شمال خاوری ارومیه ، و هزارگزی باختر راه ارابه رو آده به ارومیه . جلگه ای
هرمافرودیتلغتنامه دهخداهرمافرودیت . [ هَِ ما رُ ] (اِخ ) داستان نویسان این عنوان را به یکی از پسران آفرودیت و هرمس اطلاق و روایت کرده اند که : وی که به نام پدر و مادرش خوانده می شد در