آب زهلغتنامه دهخداآب زه . [ زِه ْ ] (اِمرکب ) آبی که از کنار چشمه یا رود و تالاب و امثال آن زِهَد یعنی ترابد و آن را زه آب نیز گویند. نزیز.
ابضهلغتنامه دهخداابضه . [ اُ ض َ ] (اِخ ) آبی است بنی عنبر یا طی را بر ده میلی مدینه و بدانجا نخلستان است .
آبزهفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. درز و شکاف باریک که آب از آن تراوش کند؛ هر روزن و درز در ظرف یا زمین که آب از آن بیرون تراود؛ زهآب.۲. آبی که از کنار چشمه یا تالاب بیرون آید؛ زهاب.
کلاته زه آبلغتنامه دهخداکلاته زه آب . [ ک َ ت ِزِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بیزکی بخش حومه ٔ شهرستان مشهد. محلی جلگه ای و معتدل و سکنه 515 تن ، آب آنجا از قنات محصول آن غلات ، چغندر،
زهرآب دادهلغتنامه دهخدازهرآب داده . [ زَ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) تیغ یا شمشیری که به آب زهر فروبرده باشند تا کارگر گردد. کشنده . زهرناک . زهرآگین . به زهرآلوده . مذرب : همان تیغ زهرآب